روزایه اول به این میگذشت که با محیطه جدید که بیشتر شامله یه شهره کوچیک با جمعیته زیره صدهزار نفر بود در طبیعتی بسیار زیبا اشنا بشیم. تمیزی در همه جاو نو بودنه ماشینها و زندگی های ساده و بیتکلفه مردم. و اینکه وقتی بهشون نگاهت میوفتاد یا سلام بهت میکردن یا لبخند میزدن یه حسه تازه بود. اینکه مردم اینقدر مهربون بودن عجیب بود. از دقدقه خبری نبود. از حسادت هم همینطور.با گذشتنه یه هفته اولین مساله پیدا کردنه کار بود. خیلی زودتونست کار بگیره و ازون عجیبتر اینکه کاره سابقش رو بهش دادن. فقط انگار این وسط یهو یه دوره منجمد شده باشی و برایه اون دیگه ازین بهتر نمیشد. و با شروعه کاره جدید باید تویه شهری دیگه مستقر میشدیم. و چون تویه اون شهره کوچیک ایرانی نداشت تصمیم گرفتیم جایی رو در شهری به فاصله یکساعتی کارش برایه زندگی مده نظر بگیریم. که کمی بزرگتر بود با سیصد هزار نفر جمعیت.تویه شهره جدید یه اپارتمانه ۲ خوابه نسبتا جادار گرفتیم و از فرداش مشغوله خریدنه وسایله خیلی ابتدایی برایه زندگی شدیم: کتری و قابلمه و بشقاب و... کوچولومون محیطه جدید رو دوست داشت . میزاشتمش تو کالسکه و میبرمش برایه قدم زدن. تویه محوطه اپارتمان همه امکاناته ورزشی هم بود مثله استخر و بسکتبال و تنیس و زمینه بازی. که من و کوچولو هروز میرفتیم برایه بازی. و.............
خیلی سریع وسایلمون رو فروختیم ماحصل ۳-۴ سال زندگی . نمیدونم چرا واهمه داشتم. میترسیدم ولی به اینده امیدوار بودم. همه چی رو خیلی خوب میخریدن چون نو بود. کوچولومون داشت یواش یواش بزرگ میشد و من همش دلم میخواست اینده ای که برایه اون میسازم با ماله من فرق کنه. دوست داشتم بهش حسه ازادی رو بچشونم و خیلی چیزایی که من ازش محروم بودم.
زمان به سرعت گذشت و ما راهی دیاری شدیم به اسمه غربت.وقتی رسیدیم دوستی از دوستایه شوهرم اومد دنباله ما و خونه خودش رو برایه چن هفته خالی کرد و در اختیاره ما گذاشت. دوستی که د رحقه ما انصافا خیلی خوبی کرد. من با اینکه زبان بلد بودم ولی همه چی بیگانه بود برام. حتی خیابونا. خط کشیا و... اولین صبحی که از خواب بیدار شدم چن تا اهو با بچه هاش اومده بودنن دمه دره خونه و من غرق در اینهمه زیبایی!!! من که عاشقه طبیعت بودم. یه حسی داشتم مثله وارستگی.هرجا که میرفتیم مردم بهمون لبخند میزدن ودایم میگفتن که چقدر کوچولومون خوشگله ... اونجا بود که من حس کردم بهم یه شانسه دوباره رو کرده............